۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

اسلام سفسطه و دروغ

• نگاه اسلام به فلسفه انسان و سفسطه بازي و دروغ گويي مبلغان آن

پـذيرش، از نظـر مـن لـذت بــردن از آن چــه كــه داريـم ، در لحظـه است.
يـك جـو "تمـايــل" بــراي پـذيــرش واقعيت زندگي را آن طــور كــه هست، بـه خـرمني از آرامش تبديل ميكند .
براي بهتر ديدن نگاه اسلام به فلسفه انساني در ابتدا ميخواهم بر روي يك نكته مهم اشاره كنم ،
أكثر افراد جامعه هاي مبتني بر پايه اديان علي الخصوص اسلام تمامي خصايص انساني را در يك حالت كلي در نظر ميگيرند :
•• ضعف هاي اخلاقي
و بر پايه همين نظريه تمامي اذهان ان جامعه را به يك بازي باخت ' باخت وارد ميكنند ، حتي در بدترين حالتها اولين دلايل پيدايش گروه هاي افراطي و بنيادگرا نيز سوءاستفاده از همين فلسفه انساني در اديان مختلف است .
در جوامع إسلامي غير سكولار
((اگر باشد كه ديگر إسلامي نيست)) كه شديد ترين مجازاتها و ديكتاتوريها را پرورش داده اند ،
پرچم داران ديني با استفاده از همين نقاط ضعف انساني و با سوءاستفاده از قسمت اول اين كلمه كه در واقعيت ٢ كلمه ميباشد ، تقريباً بخش زيادي از اين جوامع را تحت كنترل خود در مي آورند ، اينجا سئوال أصلي مطرح ميگردد كه بخش دوم چيست ؟
تمامي فلسفه هاي انساني و تمامي اذهان و تفكرها قبول دارند كه در برابر هر نقطه ضعفي ، نقطه قوتي هم وجود دارد ، از همين جا تقريباً ميشود جواب سئوال را پيدا كرد !
آري اين پرچم داران با تكيه بر اين نقاط ضعف و عدم تكيه بر نقاط قوت و مثبت انساني و تشريح و ترقيب و سفسطه بازي در اين ميان و نمايش نقاط قوت انساني تنها در قالب ديني و إسلامي افراد جامعه را به پيروي از اسلام دروغين ترقيب ميكنند،
اگر به طور مثال به ليست زير نگاه كنيد ميتوانيد بخشي از آنها را ببينيد كه تمام نقاط ضعف انساني و نقاط قوت فقط در مكتب ديني قابل دسترسي است :

دروغ ~ راستگويي
خساست ~ قناعت
دزدي ~ امانت داري حسادت ~ رضايت از خود
ترس ~ شجاعت
و .....

الباقي را خودتان به فهرست خودتان اضافه كنيد ،

حال نكته ديگر اينجاست مگر نه اين است كه به صورت بنيادين و نه اكتسابي از دين هر انساني ميداند كه دروغ و دزدي و خيانت و تهمت و .. عمل ناپسنديست و اين هيچ ارتباطي به دين ندارد ، و در تمام جوامع حتي كافران دين اسلام هم ناپسند است ، ولي چرا اين دروغ گويان از اين ميان صاحب زمين بازي و داور خود انتخابِ اين بازي شده اند ،! چون كه تمام نقاط مثبت را به نام خودشان ثبت كرده اند و به پيروان خود همراه به نسخه هاي ديگر پيچيده و ارائه داده اند ، با اين انكار و دروغ كه اگر از چهارچوب و قوانين إسلامي پيروي كني تمامي نقاط ضعف برچيده و نقاط قدرت جايگزين آن ميگردد !!
و انسان به همان دليل بنيادي و غير اكتسابي هميشه به دنبال بهتر و برتر بودن بوده است و به اين شكل وارد اين بازي جعلي شده كه هر طرفش باخت ميباشد.

در اينجا كافي است يك نگاه به تعداد نه گفتن هاي اسلام يا همان نهي از منكر هاي اسلام بياندازيد تا جواب واقعي را بيابيد ؟

ولي مسئله بزرگ و دروغ أصلي و جعل و تحريف مفهوم و انكار بزرگتر پيروان و سوءاستفاده اينجاست كه اين واژه ها جابجا شده تا انسانهاي ساده لوح توانايي تشخيص آن را نداشته باشند ، اگر ميپرسيد چطور، ميتوانيد به دقت دو واژه أصلي را در زير ببينيد و متوجه شويد كه هيچ ارتباطي با دين ندارد .!!

نقاط ضعف اخلاقي كمبودهاي اخلاقي

اگر بپذيريم نقاط ضعف جزء فلسفه انسان است پس بعني اگر انسان دروغ ميگويد و اين يك ضعف اخلاقيست پس كمبود راست گويي دارد و اين بدان معني است كه او راستگويي دارد ولي مقدارش در او كم است آنچنان كه از خود واژه كمبودهاي اخلاقي هم پيداست و اين هيچ ارتباطي با دين ندارد و انسان به غير از اسلام هم ميتواند از طرق علمي و كار بر روي اعتماد به نفس خود كمتر دروغ بگوييد !.

آيا جز اين است ؟؟؟

در انتها لازم است ياداور شوم
كه يكبار ديگر سفسطه بازي و تحريف را يكجا ببينيد :

تحريف
* نقاط ضعف انساني
نقاط قوت انساني
واقعيت
* ضعف هاي اخلاقي
كمبودهاي اخلاقي

اين دقيقاً نشان از دروغي بزرگ به نام دين است كه اگر وارد شدي با اولين دروغ بازي شروع و خاتمه آن فقط پذيرفتن اين دروغ است نه ادامه بازي !

برای شناختن هر مذهب باید خدایش را، کتابش را و پیغمبرش را و بهترین دست پروردههایش را دید و شناخت.(فلسفهٔ انسان)»

ارديبهشت ٩٢
علي .م

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۴, شنبه

متفكران ايران

اى اهل ايران، اگر تو از نشئه آزاديت و حقوق انسانيت خبردار مى بودى، به اين گونه عبوديت، و به اينگونه رذالت متحمل نمى گشتى، طالب علم شده... مجمعها بنا مى نمودى، وسايل اتفاق را دريافت مى كردى، تو در عدد و استطاعت به مراتب از ديسپوت زيادترى، براى تو فقط يكدلى و يك جهتى لازم است. اگر اين حالت يعنى اتفاق به تو ميسر مى شد، براى خود فكرى مى كردى و خود را از
عقايد پوچ و ظلم ديسپوت نجات مى دادى»

ميرزا فتحعلي خان اخوندزاده

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۳, جمعه

تسليم و پذيرش

داستان دين و عدم مسئوليت پذيري (( تسليم و پذيرش ))

باز هم قبل از هر سخني از اينكه در نوشته هايم كسي ازرده ميشود به شخصه با هر عقيده و مذهبي كه باشد پوزش ميخواهم ،

دوست دارم اول تعريفي از پذيرش داشته باشيم واژه اي كه در اكثر مواقع با تعريف تسليم اشتباه برداشت ميشود ، بسياري از مردم بخصوص زماني كه در يك چهارچوب و يا يك قانون نوشته يا نانوشته يا حتي اديان قرار ميگيرند در مقابل هر گونه تضادي با اين آيين ها و قانونها به جاي اينكه اجازه تفكر و يا تعمق ( پذيرش )به خود بدهند اولين تصور ذهني شان تقابل اين دو با هم است و چون كه در افكار اين دسته از افراد اين تقابل يك جنگ تمام عيار است ، پذيرش در اين جنگ جايي ندارد و تسليم يا پيروزي تنها راه حل است و چون تسليم برابر است با شكست و عدم موقفيت و حاصل اين شكست در هم پاشيدگي تمام اصول و اسلوب و شالوده و به خاطر اينكه اين دسته از انسانها هميشه در جنگ با ديگر روشها يا قوانين و يا ديگر اديان و يا حتي ديگر خداها هستند ، و اگر در اين جنگ بپذيرند كه شكست خورده اند بايد ميدان را واگذار كنند و چون تمام ماحصل اين گونه تفكرها فقط منافع شخصيست، بنابراين اينها تسليم را نشاني از ضعف و ترس ميدانند كه ميتواند تمام دارائي و حاصل تمام تلاش انها را به دشمن واگذار كند ، پس مفهومي به نام پذيرش به معني تمام و كمال در اين گونه انسانها منتفي است و به جاي ان مفهوم تسليم قرار ميگيرد كه همان جنگ است ،

ولي پذيرش مفهومي كاملا متفاوت دارد چرا كه وقتي ما بپذيريم آمادگي اقدام و عمل در ما زنده ميشود زيرا وقتي بپذيري كه در مسير غلط يا تفكر نادرست و حتي انتخاب نادرست هستيم عقل سليم حكم بر اين دارد كه سريعاً در صدد اصلاح بر آييم و با قبول نقاط اشتباه و كور و تصحيح انها به سرعت به سمت شكوفائي حركت كنيم . ( البته عقل سليم ) ،

درست در همين نقطه تفاوت ها نمايان ميشود هر تفكر يا ذهن و جسمي كه به خود درباره هر مسئله اي اجازه تفكر نميدهد يعني مفهوم پذيرش و تسليم را جابجا استفاده ميكند ولي زماني كه حاضر (( دقت كنيد حاضر به پذيرفتن مفهومش تأييد يا پذيرش نيست )) به پذيرش شد يعني دريچه ذهنش باز است و ميتواند با تفكر و مطالعه و تعمق درست را از غلط تميز دهد . و در نتيجه حاصل اين نوع ذهن چيزي جز اقدام و عمل نخواهد بود .

اگر به دقت به نوع برخوردها چه قانوني چه شخصيتي در تمامي اديان و مذاهب و جوامع (( علي الخصوص ديكتاتوري اسلامي ))بنگريم به سادگي ميتوانيم تفاوتها را بيابيم، به طور مثال برخوردهاي يك جامعه مبتني بر قوانين إسلامي با منتقدين اسلام و حتي نوع مجازات براي اين نوع افكار و اشخاص را در نظر بگيريم ميتوانيم نشان ازهمين اشتباه بزرگ ديدگاهي بيابيم .

و جنگ تمام عيار دروغين انها را با علم و انديشه و تفكر ببينيم چرا كه در جنگ اين فقط ترس از شكست است كه اجازه تسليم نميدهد و خسارات مالي و جاني فراوان را در پي مي اورد و اين تسليم در ذهن من و تو دوست هموند آتئيست يا آگنوستيك كاملا متفاوت بوده از همين رو من و تو هميشه دشمن فرضي افكار جنگ طلبيم و چون ما چيزي براي از دست دادن نداريم و ميتوانيم با دادن اجازه پذيرش به ذهن و افكارمان سريعاً درست از غلط را تشخيص دهيم و چون دليلي براي ترس نداريم پس دليلي براي جنگ هم نداريم .

اميدوارم روزي رسد كه اندسته جنگ طلبِ حاكم بر هموطنان عزيزم حتي براي يك دقيقه حاضر به تفكر و انديشه شوند ، آنگاه روز آزادي من و تو از ديو بد شگونِ نابخرد است و من فقط با همين آرزو اميدم دو صد چندان شود براي تعمق و تفكر و كسب علم ، نه براي منسب و مال .


«آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند. از «تن» تو- هر چقدر هم که قوی باشد- ترسی ندارند، از گاو که گندهتر نمیشوی، میدوشندت، از خر که قویتر نمیشوی، بارت میکنند، از اسب که دوندهتر نمیشوی، سوارت میشوند؛ آنها فقط از «فهمیدن» تو میترسند.»

ارديبهشت ٩٢
علي . م

چه شگفت داستان غم انگيزي

چه شگفت داستان غمانگیزی

«... اقیانوس بیکران نفت! این طلای مذابی که جهان را آتش و گرما و روشنی بخشیده است و خودش را میسوزاند و این همه پریشانیها و انقلابها و ناآرامیها و دشمنیها و حیلهها و استبداد و استعمار و اسارت و تیره روزی و خون و شهادت همه از او است و... سرنوشت مصدق که با گریهها و فریادها و اشکها و آرزوها و شکنجهها و زندانها و رنجهای عمرش و با آرزوهای مقدس و دلانگیزش چه سخنها گفت همه در رویا و چه شعرها و داستانها سرود همه در خیال و دیدیم چه سرنوشتی داشت.

....میگویند همان گریهها و اشکها و فریادها و قصهها و سخنها و و رویاهای او ملت ما را بیدار کرد، طعم آزادی را به وی چشاند، آینده را در پیش چشمانش بزرگ و پرشکوه نمود و استبداد را و این تاریخ بد را و حکومت جور را و بیگانه را و عقبماندگی را و زیباییها و ارجمندیها و ارزشها و ثروتهای خویش را شناخت، احساس کرد و در خویش چشم گشود و جهانبینی دیگر یافت و... چه و چهها!

اما من در این تردیدم که آیا این همه خدمت بوده است و آیا اگر این پیر وطنپرست 28 مرداد را از پیش میدید و خاموشی میگزید و لببسته به گوشهی احمدآبادش میرفت و مینشست و تنها میزیست و میمرد و این نسل او را نمیشناخت و به سخنانش و به غمهایش و اندیشهها و عاطفههایش دل نمیبست خدمتی بهتر نکرده بود؟ چه میگویم؟ یعنی رنجهای این ملت رنجور را کمتر نساخته بود؟
ايا انگاه سفسطه بازاني چون دن كيشت هاي مذهبي و بي غيرتاني چون مصطفی کاشانی فرزند آیت الله کاشانی و ايت الله بهبهاني و آيت الله بروجردي كه اغاز گر و مروج تملق و توهم در ذهن مردم كشورم در تاريخ نوين بودند به ميان ميامدند ؟؟
تا منبر به دست گيرند و با ذهن و روح جان و ناموس و مال مردم بازي كنند ! من اکنون تاریخ را مینگرم و به یاد میآورم که ملت من در پنجاه سال سلطنت ناصرالدین شاه چگونه میزیست و در این ٦٤ سال (از 9 اسفند 1329 سال رهبری مصدق تا حال) چگونه میزید و این دو دوران را با هم در زندگی ملتم میسنجم و میبینم باید آن سالخورده مرد وطنپرست آزادیخواه که سیاست را میدانست و سرنوشت را و دنیا را و خود را، خاموش میماند و تنها و ساکت میمرد و گر چه خاموش ماندن و تنها مردن برای یک انقلابی آزادیخواه وطنپرست که سراسر جانش مشتعل این عشق است کاری است دشوارتر از جان کندن اما مگر عشق به سرنوشت این ملت در جان او نیرومندتر از عشق او به این ملت نبود؟!

ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند.

چه شگفت داستان غمانگیزی است!

گاه دوست داشتن با دوست داشتن ناسازگار میافتند و در جهان چه رنجی جانکاهتر از این؟

....و ایران! به چه کارش میآید اشکهای مصدق و اين نوشته هاي بي ارزش من؟»

علي .م

آزادي


آي آزادي !!

سخن از آزادي مگو وقتي كه تو داري خبر از ياران و جانان .
سخن از آزادي مگو وقتي كه تو داري مِهر جورِ حاكمان.
سخن از آزادي مگو وقتي كه تو داري نشان اديان .
سخن از آزادي مگو وقتي كه تو داري سفسطه اديان .
سخن از آزادي مگو وقتي كه تو داري حكم جانيانِ جان

سخن از آزادي بگو وقتي كه نداري تو خبر از ياران و جانان .
سخن از آزادي بگو وقتي كه نداري تو جانان .
سخن از آزادي بگو وقتي كه نداري تو نقش مُهر اديان.
سخن از آزادي بگو وقتي كه نداري تو نشان مِهر جانيان .
سخن از آزادي بگو وقتي كه نداري تو ترس از نان و جان .

آي آزادي ، آزادي ...
آي آزادي اين واژه غريبه با همه اديان .

به كدامين سو ميبرندت اين جلادانِ فكر و انديشه و تن ، اين حاكمانِ فقر زمانه اين تشنگانِ خون جهنده ، اين كاشفان خداي يهوه اين غارتگران درنده !!

آي آزادي كجائي كه بر بالت نشينند كه از انديشه ات جانان يكي اند .
آي آزادي كجائي كه اين جانيان از وحشت نامت نخفتند .
آي آزادي كجائي كه از نامت اين ديوان رميدند.
آي آزادي كجائي كه در اينجا همه با هم غريبند .
آي آزادي كجائي كه در اينجا همه تن ها ذليل اند .

آي آزادي كجائي كه اينجا همانجائيست كه نامت را دريدن .

آزادي ، آزادي ، آزادي ، واژه ات بس با ما غريب است غريبي كه از ديروز و فرداها عزيز است .

آي آزادي ، آي آزادي !!!!

علي . م